بعد شام عمه خانم همسری سرش گیج رفت و یهو سقوط آزاد کرد و من شوکه شدم به طرز وحشتناکی ناراحت شدم و دلم میخواست بشینم های های گریه کنم
خیلی ناراحت شدم
خانم بزرگی بود بنده خدا
دستش یه کم آسیب دید که همسری و و برادرش بردنش بیمارستان و از دستش عکس گرفتن خدارو شکر نشکسته بود
جونم براتون بگه بلافاصله بعد استیج خوابیدم و از اونجایی که من معمولا همیشه خسته هستم شبا زود و خیلی راحت خوابم می بره ینی میرم تو رختخواب خوابم میبره ها اینقدر وضعم خرابه خخخخ
در عوض صبح زودساعت پنج پاشدم و واسه نهار یه آبگوشت خوشمزه درست کردم و واسه ستایش خانم هم که آبگوشت دوست نداره یه سالاد الویه درست کردم کلی ظرف شدم بعد هم ستاش رو بیدار کردم با هم صبحانه نیمرو خوردیم و اومدیم سرکارمون
هوا بس ناجواانمردانه ابری و خاکی می باشد
خدایی نمی دونم چرااین ابرا به شهر ما که میرسن عقیم میشن الان یه هفته است ابریه ولی دریغ از بارون
هنوز هیچ اثری از خونه تکونی در منزل ما مشاهده نمی شود
کی شروع کنم خدا می دونه
کلبه شخصی...
برچسب : نویسنده : shab92o بازدید : 160